سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

 

هوالمتین

وَ أَبصِرهُم فَسَـوفَ یُبصِرُونَ
أَفَـبِعَذَابِنَـا یَستَعجِلوُنَ

و وضع آنها را بنگر (چه بی محتواست)! اما بزودی (نتیجه اعمال خود را) می بینند!
آیا آنها برای عذابِ ما شتاب می کنند؟!

سوره صافات/آیات 175و176

وضع آنها را بنگر!

پوشش و نحوه ی آرایش بعضی ها چنان قبیح و شرم آوره که حتی از گذاشتن عکسشون هم توی وبم کراهت دارم. واقعا نمی دونم آدم هایی که تا این حد ظاهرِ بی محتوایی دارن، چطوری می تونن در باطن، هدف دار و با محتوا باشن.
آیه ی بالا چقدر زیبا این افراد رو به تصویر کشیده و در نهایت حقیرشون کرده. انگار با خوندنِ این آیه دلم خنک شد!
..................................................
پایین نوشت1: دیروز از همسرم پرسیدم جریانِ سِری جدید تحریم های ایران چیه؟ خندید و گفت ایران همه ی عمرش توی تحریم بوده. اتفاق تازه ای نیفتاده که جای نگرانی داشته باشه «مین فکر مَبا!».(توی فکرش نباش!) [با گویش محلی]
 پایین نوشت2: پیشاپیش حلول ماه مبارک رمضان متبرک باد. و پیشاپیش هم التماس دعا.
پایین نوشت3:
رویاندنِ آب است
- سرودنِ از تو-
در سرزمینِ بی باران

-محمدعلی بهمنی-

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/28ساعت 2:25 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |

 

تابستان هیچ فصل خوبی نیست! اگر از مردم بپرسن از کدوم فصل بیشتر لذت می برین، خیلی بعیده که تابستون رو انتخاب کنن. بهار، پاییز و زمستان، گزینه های مناسب تری هستن برای لذت بردن و در اولویت قرار می گیرن. شاید تنها بچه مدرسه ای ها باشن که تابستان رو به خاطر تعطیلاتش دوست داشته باشن.
توی اهوازِ ما، تابستان، مرگبارترین فصلِ سال محسوب میشه! از این رو محاله توی این شهر کسی از فصل تابستون خوشش بیاد. ایران هم کلا تابستونای گرمی داره و این شاید برای ما عجیب نباشه که در خاورمیانه زندگی می کنیم. با این حال، تابستون، علارغم گرمای طاقت فرسا و هوای بَدش، باز هم قابل تحمله. به عبارتی همراه خودش چیزهایی داره که در هیچ فصل دیگه ای نیست.
انواع میوه ها: هندوانه، گیلاس، آلبالو، هلو، شلیل، آلو و یک عالمه میوه ی خوشمزه و آبدار.
تعطیلات: برای منی که چند سالی میشه دیگه درس نمی خونم، تعطیلات تابستانی چندان مفهومی نداره. اما تابستان همیشه یادآور سفرهای خوشِ تابستانی با خانواده س. سفر به شهرهای خوش آب و هوا یا رفتن به زیارت و یا سفر به خانه ی اقوام و بستگان. چیزهایی که تمامِ خاطراتِ شیرینِ دوران کودکی و نوجوانیِ منو تشکیل میده.
استخر!: توی هیچ فصلی به اندازه ی تابستون استخر رفتن مزه نمیده. کلا آب تنی کردن می چسبه.
ماه رمضان: الان چند سالی میشه که ماه رمضان با تابستان تداخل داره و این گرچه همیشه خیلی نگرانمون کرده، اما به عقیده ی من باعث میشه یادمون بره تابستونه و هوا خیلی گرم! به علاوه که شبهای قدر و سریالهای رمضان حسابی سرگرممون می کنن.
 منهای این مواردی که گفتم، تابستان فوق العاده مزخرف و طاقت فرسا میشد و چقدر جای شکر داره که هنوز می تونیم بدترین فصل سال رو تحمل کنیم. فقط یه نکته ی کوچیک می مونه و اون هم تولد بنده اس که از بد (یا شایدم خوبِ) حادثه، آخرِ این فصلِ دوست نداشتنی رخ داده! حالا خر بیار و باقالی بار کن!!

زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است

.......................................................
پایین نوشت1: امسال چه حالی کنیم با ماهِ رمضان. اونم در شرایطی که توی مرداد، گرمترین ماه از گرمترین فصلِ سال باشه!
پایین نوشت2: بیچاره وبلاگم! امسال برای تولدش هیچ کس تحویلش نگرفت. حتی خودم!
پایین نوشت3:

یه شب که ســردم بود به مـــادرم گفتم
هوا که ســـرد میشه یادِ تــــــو می افتم
طفلی دلش لرزید، دلش دوباره شکست
تو ظِلِّ تابستون، تو کوچه برف نشست...

 


نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت 7:35 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |

با من کمی بشین
دستِ مرا بگیر.
با من بخند
              زُل بزن  
                     سخن بگو.
با من بپَر
           بال بزن
                   شعر بگو.
با من بخوان
             چرخ بزن
                      سفر بکن.
با من برو
           دل بزن
                   خطر بکن.
با من بریز
            اشک شو
                         نفس بگیر.
با من بمیر
            خلق شو
                       هدف بگیر.
با من فرو شکن
با من فرو بریز
                   در من حلول کن
                   ای عشق! ریز ریز.
.............................................
پایین نوشت1: سفرم ناخواسته طولانی شد و همچنان هم ادامه داره. البته به این خاطر که بلیط برگشت از هر نوعی قحط می باشد!
پایین نوشت2: طولانی شدن سفر باعث شد به جشن تولد وبلاگم نرسم (و همین طور تولد همسرم). اما در هر حال لازمه که 5 ساله شدنِ وبلاگم رو اعلام کنم. پارسال در این باره چیزای خوبی گفته بودم!
پایین نوشت3: جهت سوالهای احتمالیِ دوستان عرض شود که دل نوشته ی بالا دست پختِ اینجانب بود.  



نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 1:7 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com